بالا و پایین یا به چپ و راست رفتن در درون متنی که بر صفحۀ نمایشگر ظاهر شده است [رایانه و فنّاوری اطلاعات]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ نِ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب) حنامالیده، چون: دست نگاردیده. (از آنندراج). با حنا نگارشده. (ناظم الاطباء). نگاربسته. حنابسته : چشم از فسانهٔ ناز در خواب صبحگاهی مژگان ز دل فشاری دست نگاردید ...
لغتنامه دهخدا
(ص مرکب) نیک روی. نکومنظر.
[ هَ گَ دی دَ ] (مص مرکب) تباه شدن. ضایع گردیدن. نابود گشتن. از بین رفتن. هبا شدن. هدر رفتن : در وقت کینه گر بودش بر حسود دست قهرش چنان کند که هبا گردد و هدر.عطار.
[ هُ شْ گَ دی دَ ] (مص مرکب) هشیار گشتن. به هوش آمدن. هشیار شدن : چو هشیار گردد پدر، بیگمان سواران فرستد پی من دوان.فردوسی.
[ هَ سَ گَ دی دَ ] (مص مرکب) به همسری درآمدن. زناشویی با کسی را پذیرفتن : تا همسر تو نگردد آن ماه از وی نکنم کمند کوتاه.نظامی.
(مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) سرکشی در کار. (آنندراج). || بازدید: بعبرت [ بین ] جهان را تا کند قطع امید از تو که دیدنهای رسمی را ز پی وادید میباشد. صائب (از آنندراج). رجوع به وادیدن و بازدیدن ...
[ قِ عَ / عِ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب) کارآزموده. (آنندراج). مرد مجرب و آزموده. (ناظم الاطباء). جنگ دیده : تنی چند از مردان واقعه دیدهٔ کارآزموده بفرستادند. (گلستان).
[ وَ ] (ع ص) ودود. دوست. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || دوستان. (منتهی الارب). اسم جمع است به معنی محبان و دوستان. (از اقرب الموارد).
[ وَ کَ دی دَ ] (مص) کاری را چست و چابک و جلد کردن و زود ساختن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
[ پَ ] (ص، ق) آشکار. آشکارا. جلی. مرئی. نمایان. ظاهر. بارز. پیدا. پدیدار. هویدا. مشهود. معلوم. عیان. روشن. صریح. مقابل نهان، باطن، ناپدید: پدید تنبل او ناپدید مندل اوی دگر نماید و دیگر بو ...
[ پَ کَ دَ ] (مص مرکب) ظاهر کردن. اظهار کردن. آشکار کردن. ابراز. هویدا کردن. بیان کردن. بوح. ضرب. (تاج المصادر بیهقی). شرح. انصراح. شرع. شروع : و ما پدید کنیم اندر فصل دیگر مقدار هر ناحیتی ...