[ جِ رَ ] (اِخ) وادیی است به حجاز و در آن قریه ها است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
[ جُ رَ ] (اِ) بازی ای است که او را کوزه گردان هم میگویند. (برهان) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). جِدانَک. (از برهان).
ویژگی تَمَکنی که در آن جفتها در داخل دیوارههای تخمدان اما در درون حجرههای مجزا قرار دارند [زیستشناسی - علوم گیاهی]
واژههای مصوب فرهنگستان
یکی از انواع خدمات راداری که در آن هواگردهای درحالِپرواز را براساس حداقل فاصلۀ مقررشده فاصلهبندی میکنند [علوم نظامی]
جدولی که متغیرهای مستقل آن قطر برابر سینه و ارتفاع درخت است و دادههای مربوط به آن از یک محدودۀ وسیع، مانند یک استان یا ایالت یا ناحیه، جمعآوری میشود [مهندسی منابع طبیعی - محیط ز ...
[ ] (اِ مرکب) خسرودارو را خوانند.
[ جَ مَ / مِ ] (نف مرکب) گناهکار. مذنب. مجرم. آنکه جرم دارد: مگر ما جریمه داریم؟
مطالعۀ یک شیء در قالب احتمالات [باستانشناسی]
[ جَ زَ بَ / بِ ] (نف مرکب) در تداول عامه، آنکه دارای حالتی است که جلب ترس و احترام کند. (از یادداشت مؤلف). رجوع به جزبه شود.
[ جَ بُ ] (نف مرکب) جفاکش. جفابرنده. متحمل جفا. آن کس که جفا و ستم را متحمل گردد: بخ بخ ای بخت و خه خه ای دلدار هم وفادار و هم جفابردار.خاقانی.
(جُ لُ) [ تر - فا. ] (ص فا. اِمر.)۱- کسی که زمام اسب ارباب خود را در دست گرفته راه برد.۲- طلایه، پیش قراول. ؛ ~ کسی بودن توان مبارزه با آن کس را داشتن.
فرهنگ فارسی معین
[ جِ لَ ] (نف مرکب) نوکری که عنان اسب و غیره را گرفته مقدم آن میرود. || کسی که چندین اسب و قاطر بارکش دارد و بکرایه میدهد و چاروادارها زیر دست دارد. (فرهنگ نظام). رجوع به جلو شود.