[ رُلْ خِ رَ ] (ع اِ مرکب) جهان دیگر. آخرت. رجوع به دار شود.
لغتنامه دهخدا
(~. اِ) [ ع. ] (اِمر.) کشوری که براساس قوانین اسلامی اداره میشود.
فرهنگ فارسی معین
۱. سرای امیر؛ قصر فرمانروا. ۲. مقر فرماندار؛ ادارۀ حکومتی. ۳. شهری که والی یا امیر در آن اقامت دارد.
فرهنگ فارسی عمید
[ رُلْ اَ ] (اِخ) هندوستان را نیز گفته اند. (تذکرهٔ میخانه ص ۳۲۳).
[ رُلْ اَ ] (اِخ) سرزمین هند را گفته اند. (مسکوکات ایران رابینو ص ۹۸).
[ رُلْ اِ ] (ع اِ مرکب) دبیرخانه. جای منشیان و نویسندگان.
[ رُلْ اَ ] (ع اِ مرکب) پرورشگاه یتیمان. (ناظم الاطباء).
[ رُلْ بِ طْ طی ] (اِخ) جایی در بغداد که بازار میوه فروشان بوده است. (معجم البلدان).
[ رُلْ بَ ] (ع اِ مرکب) جهان دیگر و بهشت : دارالفناء کوی مرمت نمیکنند برخیز تا عمارت دارالبقا کنیم.سعدی. رجوع به دارالاخرة شود.
زندان، آموزندان، ادبگاه
فرهنگ واژههای سره
جایی که کودکان تبهکار را نگهداری و تربیت کنند.
سوداکده