دریغ، آخ، افسوس
فرهنگ واژههای سره
تباه شد
[ فَ ] (ع اِ) ناحیه و گوشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || چوبی بر مثال نصف نی است که در پشت آن نی دیگر باشد و بدان تیرها و کمان ها تراشند. || خرقه ای که بدان دامن پیراهن پیوند ...
لغتنامه دهخدا
[ حَ فَ ] (ع ص) خشم کرده شده. (ناظم الاطباء).
( اَ ) [ ع. ] (مص. اِ.)۱- ج. زحاف و ازحاف، دور شدن از اصل.۲- تغییرهایی که در ارکان بحورِ شعر داده میشود.
فرهنگ فارسی معین
= زحاف
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ بِ صَ فَ یِ مَ نَ ] (اِخ) در اصطلاح رجالی، عبارت از چهارده تن از اصحاب عقبه و بیست تن دیگرند که در منع خلافت علی (ع) هم پیمان شدند و در میان خودشان صحیفه ای در این موضوع نوشتند. از ...
[ تَ سُتْ تَ ] (ع اِ مرکب) جرجانی گوید: آنست که در نقطهٔ دو کلمه اختلاف باشد، مانند: انقی و اتقی. (از تعریفات جرجانی ص ۳۶). شمس قیس و وطواط این گونه تجنیس را تجنیس خط خوانده اند.
۱. خطا کردن در نوشتن. ۲. تغییر دادن کلمه با کم یا زیاد کردن نقطههای آن. ۳. (اسم) (ادبی) در بدیع، کلمهای که هنگام نوشتن یا خواندن بهواسطۀ تغییر کردن یا کم و زیاد شدن نقط ...
[ تَ ] (ع مص) خطا کردن در صحیفه یعنی خطا کردن در کتاب. (مجمل اللغة یادداشت مرحوم دهخدا). خطا در نوشته. (منتهی الارب) (بحر الجواهر) (ناظم الاطباء). خطا کردن در کتابت. (غیاث اللغات) (از آنن ...
[ تَ خوا / خا ] (حامص مرکب) بد خواندن کلمه ای بنحوی که معنی آن تغییر پذیرد. (ناظم الاطباء).
[ تَ ] (ع مص) دامن کشان رفتن به ناز (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).