[ تَ ءْ تَ ] (مص مرکب) مؤثر واقع شدن. نتیجه داشتن: کوشش من تأثیر نداشت؛ تلاش من نتیجه نداشت. رجوع به تأثیر شود.
لغتنامه دهخدا
آن دسته از تعاملات میان افراد که موجب میشود افراد بهگونهای احساس و فکر و عمل کنند که با هنجارهای اجتماعی (social norms) مطابق باشد |||متـ . تأثیر اجتماعی هنجار normative so ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ تَ ءْ ] (ع مص) دیگ را بر دیگدان نهادن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دیگ را دیگپایه کردن. (زوزنی). دیگ بر دیگپایه نهادن. (تاج المصادر بیهقی). بار گذاشتن دیگ. بار کردن دیگ. || طلب ...
[ تَ ءْ ] (ع مص) به بزه منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی). گفتن کسی را که تو گناه کردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به گناه نسبت کردن. (آنندراج). به بزه نسبت کردن. (ترجمان ع ...
(تَ) [ ع. ] (مص م.) مهلت دادن.
فرهنگ فارسی معین
[ تَ ءَخْ خُ ] (ع مص) واپس شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از ترجمان علامهٔ جرجانی). پس ماندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). آخر افتادن. (فرهنگ نظام). ضد تقدم و متأ ...
سپسی
فرهنگ واژههای سره
(تَ أَ خّ) [ ع. ] (مص ل.) برادری کردن دو گروه با هم.
دیرکردن
مدتزمانی که در تحویل هر یکای دادهای در خط ارتباطی یا شبکه تأخیر ایجاد میشود [مهندسی مخابرات]
[ تَ ءْ کَ دَ ] (مص مرکب) درنگ کردن. (ناظم الاطباء). دیر کردن. تأمل کردن : خیر زاد تو است در طلبش خیره خیره چرا کنی تأخیر.ناصرخسرو. ساعتی تأخیر کرد اندر شدن بعد از آن شد پیش شیر پنجه زن. ...
[ تَ ءْ پَ ] (نف مرکب) تأخیرپذیرنده. تأخیربردار. قابل پس افکندن. رجوع به تأخیر و تأخیربردار شود.