۱. دارای رنگ طلایی. ۲. [مجاز] ویژگی کسی که بخواهد کاری انجام دهد ولی نتواند. ۳. [مجاز] شرمنده؛ خجالتزده: حسابی بور شدم. ۴. (اسم) اسب سرخرنگ. ۵. (اسم) (زیستشناسی) [قدی ...
فرهنگ فارسی عمید
(ع ص) تباه و هلاک شدهٔ بی خیر. تثنیه و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). مردم تباه کار که در او هیچ خیر نبود. (مهذب الاسماء). ی ...
لغتنامه دهخدا
(اِخ) دهی از دهستان طبس مسینا که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است. دارای ۳۱۶ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۹).
[ دُ سُ یُ ] (اِ مرکب) یا تترابورات دو سدیم یا بی بورات دوسود یا بوراکس ۴۳/۳۸۱ MMM o۲H ۱۰ و ۲aN۷o۴B بورات دوسدیم بصورت تبلورات بی رنگ یا گرد سفید با مزهٔ کمی قلیایی است. این ملح دو نوع مت ...
سرمای سخت و باد شدید که با برف یا باران همراه است.
[ دُ ] (اِخ) نام دختر خسروپرویز. (ناظم الاطباء). نام یکی از دختران پرویز. (از اشتینگاس). و رجوع به پوراندخت شود.
[ کُ ] (اِخ) دهی از دهستان کسبایر که در بخش حومهٔ شهرستان بجنورد واقع است و ۲۳۱ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۹).
(اِ مرکب) اسبی که رنگ آن بسرخی گراید. بور. (فرهنگ فارسی معین).
(اِخ) دهی از دهستان فراهان علیا بخش فرمهین است که در شهرستان اراک واقع است. دارای ۶۸۵ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۲). پوران دختر کسری آن را بنا کرده است. (تاریخ قم ص ۷۸).
[ رَ ] (اِخ) دهی از دهستان حومه که در بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع است. و ۵۵۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۷).
[ رَ ] (اِ) نوعی از ریحان کوهی. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حوک. (نصاب الصبیان). بادروح. (اختیارات بدیعی) (فهرست مخزن الادویه). بادرنگ بویه. بارنگ بویه. بادرنجبویه. (یاددا ...
اسم: بورنگ (پسر) (فارسی) معنی: نوعی ریحان کوهی
فرهنگ واژگان اسمها