(اَ ضَ) [ ع. ] (ص تف.)۱- برتر، فزون تر.۲- فاضل تر.۳- با فضلیت تر. ج. افاضل.
فرهنگ فارسی معین
برتر، افزونتر
فرهنگ واژههای سره
[ اَ ضَ ] (ع ن تف) نعت تفضیلی است از فضل مقابل نقص. ج، افضلون، افاضل. مؤنث: فُضْلی ََ. ج، فضلیات، فُضَل. (از اقرب الموارد). فاضل در حسب و در علم و جز آن و مادام که نکره باشد واحد و جمع و مذ ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ ضَ ] (اِخ) شاه محمد. وی از مشاهیر مشایخ لاهور بود و شعر هم می سرود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
[ اَ ضَ ] (اِخ) ملک... علی بن صلاح الدین ملقب به نورالدین. وی در حیات پدر حاکم دمشق بود و چون پدرش درگذشت برادر وی عزیز و عموی او عادل بدمشق لشکر کشیدند و آن ملک را از ملک افضل گرفتند. ...
[ اَ ضَ ] (اِخ) ملک ناصرالدین محمدبن ملک مؤید، ابوالفداء اسماعیل. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
[ اَ ضَ لِ ] (اِخ) رجوع به عبدالعزیزبن محمد شود.
[ اَ ضَ لُدْ دی ] (اِخ) لقب عبدالرحمان جامی شاعر معروف است. رجوع به جامی و عبدالرحمان شود.
[ اَ ضَ لُدْ دی ] (اِخ) محمد کاشانی. رجوع به افضل و باباافضل شود.
[ اَ ضَ لُدْ دی نِ مِ ] (اِخ) همان افضل الدین خونجی است. رجوع به این کلمه شود.
[ اَ ضَ لُدْ دی نِ ؟ ] (اِخ) حسن بن احمد از شعرا بود. رجوع به مجمع الفصحاء ص ۹۸ شود.
[ اَ ضَ لُدْ دی نِ ؟ ] (اِخ) رجوع به افضل و حبیب السیر و فهرست آن شود.