(حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".
فرهنگ فارسی معین
(حرف) الف لَیِّنه، مقابل همزه یا الف متحرکه، حرف اوّل است از حروف هجا، و در حساب جُمَّل آن را به یک دارند. این حرف چون در اوّل کلمه باشد گاه به همزهٔ مفتوحه بدل شود، چون در آفکانه، افکانه. ...
لغتنامه دهخدا
درختِ کَرنا
فرهنگ واژههای سره
(ع اِ) جِ آءة.
[ ءِ بَ ] (ع ص) مؤنث آئب. || (اِ) آبی که در نیمروز خورند.
شعبهای است از علم مکانیک که درباره خواص و آثار مکانیکی هوا و سایر گازهای در حال حرکت بحث میکند.
فرهنگ واژههای آزاد
شعبهای از علم دینامیک که دربارۀ حرکت هوا و گازها و نیروهایی که از این حرکت تولید میشود و بهخصوص در ساختمان هواپیماهای بسیارتندرو و موشکها کاربرد دارد.
فرهنگ فارسی عمید
شاخهای از آئرودینامیک که در آن شارش اَبَرصوتی بررسی میشود [فیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
هواویز، هوابیز
مبحث مطالعۀ برهمکنش نیروهای آئرودینامیکی و سازههای کشسان [هوافضا]
آیینه کوژ
[ اَ ] (اِ) آرخیس. آرغیس. اَرغیس. پوست ریشهٔ امبرباریس یعنی زرشک و در دمشق و مصر آن را عودالریح خوانند.