۱. جای وعده کردن. ۲. زمان وعده کردن؛ وعدهگاه؛ میعادگاه.
فرهنگ فارسی عمید
(ع مص) (از «وع د») وعدة. با همدیگر وعده دادن. (ناظم الاطباء). با یکدیگر وعده کردن. (غیاث). وعده کردن با همدیگر. (یادداشت مؤلف). وعدة. (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف) (ترجمان القرآن جرجانی ص ...
لغتنامه دهخدا
اسم: امیرمیعاد (پسر) (عربی) (تلفظ: a.-mi‛ād) (فارسی: اميرمیعاد) (انگلیسی: amir-miad) معنی: ترکیب دو اسم امیر و میعاد ( فرمانروا و وعده )، از نام های مرکب، امیر و میعاد
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: محمد میعاد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: m.-mieād) (فارسی: محمّدميعاد) (انگلیسی: mohammad-miead) معنی: ترکیب دو اسم محمد و میعاد ( ستوده و وعده گاه )، از نام های مرکب، ا مح ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.