[ مُ ظِ ] (ع ص) پیوسته در کار. (ناظم الاطباء). مواکظ. مداومت کننده. (از یادداشت مؤلف). مشغول و ملازم و پیوسته در کار و ثابت و پایدار و متوجه و مراقب. (ناظم الاطباء). مشرف. مراقب. بر کاری دا ...
لغتنامه دهخدا
نگهداری، نگهبانی کردن، رسیدگی کردن، تیمار کردن، پاییدن
فرهنگ واژههای سره
پیوسته مراقب کاری یا امری بودن؛ همیشه بر یک کار بودن و به آن رسیدگی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.