نجاتدهنده؛ رهاییدهنده.
فرهنگ فارسی عمید
[ مِ جا ] (ع اِ) هر چیز که بدان استنجا می کنند از سنگ و کلوخ و جز آن. (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
اسم: منجیک (پسر) (فارسی) (تلفظ: monjik) (فارسی: مُنجیک) (انگلیسی: monjik) معنی: نام شاعر ایرانی قرن چهارم، منجیک ترمذی
فرهنگ واژگان اسمها
[ مَ ] (ص نسبی) منسوب به بامنج و بامنج همان بامئین است از نواحی هرات. (از معجم البلدان).
[ مَ ] (اِخ) ابونصر الیاس بن احمدبن محمود صوفی بامنجی از رواة بود و ابواسعد ازو حدیث شنید. در حدود ۴۶۰ هـ . ق. بدنیا آمد و در سال ۵۴۲ هـ . ق. درگذشت. (از معجم البلدان).
[ خَ مَ ] (اِخ) نام یکی از درباریان غازان پادشاه مغول است که از طرف این پادشاه به روم فرستاده شد. رجوع بتاریخ گزیده چ ۱ ص ۵۹۲ شود.
[ چِ هِ مَ ] (اِخ) محلی است از قشلاقات شاهسون افشار که در محال سهرورد و سجاس رود زنجان میباشد. سکنهٔ آن از طایفهٔ کورحسنلو و پانزده خانوارند. چشمهٔ آبی دارند. زراعت ندارند. ییلاقشان اراضی ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.