بندشده؛ پابند؛ درقیدوبند.
فرهنگ فارسی عمید
پابستگی
فرهنگ واژههای سره
[ مُ قَ یْ یَ دَ ] (ع اِ) بنومقیدة، کژدمها. (از اقرب الموارد). || مقیدةالحمار؛ زمین سنگلاخ سوخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ مَ قْ قی دَ ] (اِخ) (به معنی موضع شبانان) شهری از شهرهای کنعان بود که یوشع پادشاهان پنجگانه را در آنجا به قتل رسانید. بعضی را گمان چنان است که مقیده همان المغار است که در بیست و پنج می ...
[ اُ ] (اِخ) الـ .... الاصغر فیلسوف نوافلاطونی قرن پنجم و ششم که بخصوص در آثار افلاطون سعی داشت. شرح او بر سوفسطس افلاطون بعربی درآمد. وی کتاب القیبیادس و غورجیاس و فاذن و فلبس افلاطون را شر ...
← گوی گلوئونی [فیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
عددی که با نام شیء یا یکای اندازهگیری همراه است [ریاضی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.