منظر؛ دیدار.
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ ئی ی ] (ع ص) دیده شده. (غیاث اللغات). نمایان. هویدا. هر چیزی که دیده می شود. (ناظم الاطباء). پدیدار. ظاهر. (فرهنگ فارسی معین). - مرئی شدن؛ مرئی گشتن. مرئی گردیدن. نمایان شدن. به چشم ...
لغتنامه دهخدا
معمولترین نوع رصدخانه که در طیف مرئی یعنی بین 400 تا 700 نانومتر (nm) فعالیت میکند [نجوم رصدی و آشکارسازها]
واژههای مصوب فرهنگستان
نوعی طیفشناسی برای تجزیۀ شیمیایی و تعیین ساختار برپایۀ این اصل که جهشهای الکترونی در مولکولها در نواحی مرئی و فرابنفش طیف الکترومغناطیس رخ میدهد [شیمی] ...
غیر مرئی؛ نادیدنی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.