[ مَ ] (ص نسبی) منسوب به مرطوب. متعلق به مرطوب. (ناظم الاطباء). منسوب به چیز دارای رطوبت و نمی. رجوع به مرطوب شود. || شخص فربه بلغمی مزاج که فربهی او بدون اسباب ظاهری باشد. (غیاث) (آنند ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ ] (ع ص، اِ) جِ مرطوب در حالت نصبی و جری (در فارسی رعایت این قاعده نشود): و یصلح للمرطوبین و المحرورین. (یادداشت مرحوم دهخدا).
فراوری گوشت با غوطهور کردن تکههای آن در آب سرد حاوی نمکهای عملآوری [علوم و فنّاوری غذا]
واژههای مصوب فرهنگستان
محصول خوردگی سفیدرنگی بر روی سطح رویاندودشده و براق، بهویژه در شیارهای ریز میان صفحات انبارشده و نبشیهای بستهبندی که برای مدت طولانی در تماس با آب قرار دارند |||متـ . ...
← پَرگَنۀ براق [زیستشناسی - میکربشناسی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.