۱. شعر یا سخنی که در سوگواری خوانده میشود. ۲. (اسم مصدر) عزاداری.
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ یَ / یِ خوا / خا ] (نف مرکب) که در سوک مرده ای اشعار مراثی خواند. که در رثا و تعزیت از دست رفتگان مرثیه خوانی کند: قارون کند اندردو نفس تیغ جهادت یک طایفه میراث خور و مرثیه خوان را ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ یَ / یِ ] (نف مرکب) که در عزای مرده ای شعر سراید و ذکر محامد و محاسن او کند و بر مرگش تأسف خورد: روحی به خبر مرثیه گوی من شد بگریست از آنکه روح من از تن شد. سوزنی. کفن فروشی ای جوهری و ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.