[ مُ نا ] (ع ص) مرد ضعیف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ مُ دْ دَ ] (ع ص) نزدیک گردنده. (آنندراج). نزدیک شده. (ناظم الاطباء).
(مَ دَ یَّ) [ ع. ] (مص جع.) شهر - نشینی، تمدن.
فرهنگ فارسی معین
[ مَ دَ نی یَ ] (ع مص جعلی، اِمص) شهرنشینی. (یادداشت مؤلف). انتساب به شهر و مدینه. (ناظم الاطباء). || مجازاً، تربیت. ادب. (یادداشت مؤلف). تمدن. (فرهنگ فارسی معین).
[ مَ دَ ] (ص لیاقت) آنکه آمدن او ضروری است. آنکه خود آید: آنکس که بود آمدنی آمده بهتر آنکس که بود رفتنی، او رفته شده به. منوچهری. عشق آمدنی بود نه آموختنی.
۱. احتمال میمنت داشتن و خجسته بودن یا نبودن. ۲. برای بعضی خجسته و بامیمنت و برای بعضی نحس و شوم بودن.
فرهنگ فارسی عمید
[ اِ نُ خِ رِ مَ دَ ] (اِخ) محمد امین بن ابی بکربن خضر المدنی. مولد و منشأ او شهر مدینهٔ طیبه است. او راست: کتاب طبقات الحنفیه مشتمل بر تراجم چندهزار تن از علمای نحو و ادباء و شعرا و اصحاب ...
[ اَ جَ فَ رِ مَ دَ ] (اِخ) یزیدبن القعقاع، مولی عبداللََّه بن عیاش بن ابی ربیعه. روایت از ابوهریره و ابن عمر و غیر آن دو آرد و او را قرائتی است. بروزگار خلافت هارون الرشید درگذشت. (ابن ال ...
[ اَ زِ مِ مَ دَ ] (اِخ) از قدمای مشایخ متصوفه. عمروبن عثمان مکی گوید وی را پرسیدند، ما مالک، مال تو چیست. گفت الرضاء عن اللََّه و الغنی عن الناس. گفت خرسندی از خدای و بی نیازی از خلق. ...
[ اَ حَ صِ مَ دَ ] (اِخ) تابعی است. او از ابن عباس و قیس بن حاجب از وی روایت کند.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.