(مُ) [ ع. ]۱- (اِمف.) همیشه، جاوید.۲- (اِ.) شراب انگوری.
فرهنگ فارسی معین
[ مُ ] (ع اِ) باران پیوسته. (منتهی الارب). مطر الدائم. (متن اللغة) (اقرب الموارد). || شراب. (اوبهی) (غیاث اللغات). می. (دستورالاخوان). می انگوری. (منتهی الارب). خمر. مدامة. (اقرب الموارد) ...
لغتنامه دهخدا
اندامگانهایی که در دریاها و آبهای شیرین زندگی میکنند و در تمام چرخۀ عمر خود زندگی دروایی دارند [جانورشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ مُ مَ جَ ] (ع مص) مدارا کردن با کسی. (منتهی الارب). مداجاة. (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی). موافقة. (متن اللغة). رجوع به دماج شود.
[ مُ مَ رَ ] (ع مص) رنج کشیدن و بیدار ماندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سهر. شب زنده داری کردن. (از متن اللغة).
[ مُ مَ سَ ] (ع مص) پوشیدن. (منتهی الارب). مواراة. (متن اللغة) (اقرب الموارد).
(مَ مِ) [ ع. ] (اِ.) جِ مدمع.۱- چشمهها.۲- مجرای اشک.۳- کُنج چشم.
= مدمع
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ مِ ] (ع اِ) محلهای اشک. مجراهای اشک. (فرهنگ فارسی معین). کنج های چشم. (آنندراج). دنبال چشم. (فرهنگ خطی). جِ مدمع. رجوع به مدمع شود: بعضی آب صفت از راه منافذ مدامع خرج کند. (سندبادنام ...
[ مُ مَ لَ ] (از ع اِمص) مدارات. مرافقت. (یادداشت مؤلف). مداملة. رجوع به مداملة شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.