[ مَ حِ ] (ع ص) مرد آزمند و حریص. - شیر خالص. (منتهی الارب) (آنندراج). مَحض.
لغتنامه دهخدا
[ مِ ضَ ءْ ] (ع اِ) چوب آتش کاو. (ناظم الاطباء). استام. مسعر. محضب. محضج. محضاج. محضأ. محضی.
[ مِ ] (ع ص) محضیر. اسب دونده (و لایقال محضار او لغیة [ لغت غیر معتبری است ]). (از منتهی الارب).
فقط برای خدا.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ حَ رِ ] (ع ص) کسی که ریسمان می بندد. - آنکه سخت ریسمان می تابد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). - آنکه زه بر کمان می پیچد. (ناظم الاطباء).
[ مَ ضَ نَ / نِ ] (اِ مرکب) دفتر اسناد رسمی. محضر. محلی که در آن اسناد را تهیه و ثبت کنند. دفترخانه. - محل اجتماع و جمعیت. - بارگاه. دربار. (ناظم الاطباء).
[ مَ ضَ ] (نف مرکب) دارندهٔ محضر. در تداول امروز، صاحب امتیاز دفتر ثبت اسناد رسمی. سردفتر. کسی که برحسب موازین قانونی مسئول دفتر اسناد رسمی یا دفتر ازدواج و طلاق است.
[ مَ ضَ ] (حامص مرکب) عمل و شغل محضردار. سردفتری. صاحب محضری.
[ مُ حَ رِ ] (ع ص) کسی که در کلام لحن کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). - برکنندهٔ پوست درخت. - سخت بزه کننده کمان را. (از منتهی الارب).
[ مُ حَ ضْ ضِ ] (ع ص) برانگیزنده کسی را بر جنگ. (آنندراج) (از منتهی الارب). برانگیزاننده. (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.