بزرگی؛ بزرگواری؛ جوانمردی.
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ دِ هَ گَ ] (اِخ) رجوع به همگر شود.
لغتنامه دهخدا
[ مَ نُ ] (اِخ) دهی از دهستان فراهان بالاست که دربخش فرمهین شهرستان اراک واقع است و ۸۲۸ تن سکنه دارد. تپه ای در مزرعهٔ گل حصار این ده وجود دارد که آثار ابنیهٔ قدیمی در آن دیده می شود. (ا ...
[ مَ کُ نِ ] (اِخ) دهی از دهستان فراهان بالاست که در بخش فرمهین شهرستان اراک واقع است و ۱۴۸ تن سکنه دارد. ده خرابه زلف آباد در نزدیکی این قریه واقع است و از خرابه های آن در نتیجهٔ کاوش آ ...
(مِ) [ ع. ] (اِ.) زمینی که هیچ چیز در آن نروید.
فرهنگ فارسی معین
[ مِ ] (ع اِ) کنارهٔ دریا. (ناظم الاطباء). ساحل دریا. ج، مجادح. (از اقرب الموارد).
(م) [ ع. ] (اِ.)۱- پاروی کشتی.۲- بال مرغ.
پاروی قایقرانی.
[ مِ ] (ع اِ) بیل کشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی بیل کشتی که چوبی پهن باشد سه پهلو که بر پهلوی کشتی می بندند و کشتی را به آن می رانند. (آنندراج) (از غیاث). پاروی کشتی. خَلَه. ...
[ مِ ] (ع ص) مرد سخت خصومت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مِجدَل. جَدِل. جَدَلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.