(مَ مِ) [ ع. ] (اِ.) جِ مجمع.
فرهنگ فارسی معین
[ مَ مِ ] (ع اِ) جِ مجمع [ مَ مَ / مَ مِ ] . (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). جاهای جمع شدن. (غیاث). مواضع گرد آمدن مردم. جاهای فراهم آمدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ مَ عَ ] (ع مص) وطی کردن. جماع کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مجامعت شود. - با کسی در چیزی اتفاق کردن. (تاج المصادر بیهقی). بر کاری گرد آمدن با کسی. (از اقر ...
همبستری، جفتگیری
فرهنگ واژههای سره
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.