[ مُ لِ ] (ع ص) همنشین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء): با وزراء و کتاب ایشان مجالس و معاشر. (ترجمهٔ تاریخ یمینی).
لغتنامه دهخدا
(مُ لِ سَ) [ ع. مجالسة ] (مص ل.) همنشینی و معاشرت.
فرهنگ فارسی معین
همنشینی، همدمی
فرهنگ واژههای سره
۱. همنشینی کردن؛ با کسی نشستن. ۲. همنشینی.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ لَ / لِ سَ ] (ع اِمص) همنشینی. (غیاث). همنشینی و معاشرت. (ناظم الاطباء). نشست و برخاست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و من بنده را بر مجالست و دیدار و مذاکرات و گفتار ایشان الفی تازه گ ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.