[ مُ بَ دْ دَ ] (ع ص) دیگرگون کرده و تغییر داده شده و بدل آورده شده. (ناظم الاطباء) تبدیل شده. تغییر شکل یافته : گر بدان حالت ترا بودی بقا کی رسیدی مرترا این ارتقا از مبدل هستی اول نماند ه ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ بَ دْ دِ ] (ع ص) بدل کننده. تغییر دهنده. ج، مبدلین.
مبدلی برای تبدیل برق ورودی به تراز ولتاژ و جریان قابلاستفاده در یک چرخه کاری معین [مهندسی جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب]
واژههای مصوب فرهنگستان
مبدل گشتاوری که محورهای ورودی و خروجی آن میتوانند از طریق یک کلاچ اصطکاکی مستقیما به هم متصل شوند و درنتیجه از اتلاف انرژی جلوگیری شود [قطعات و اجزای خودرو] ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.