کسی که در زیارتگاهها یا مجالس عمومی کفشهای مردم را نگهداری میکند.
فرهنگ فارسی عمید
[ کَ مَ حَ لْ لَ / لِ ] (اِخ) دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان که ۲۱۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
لغتنامه دهخدا
جایی که در آن کفشها را از پا درآورند.
پوششی کفشمانند بر روی گچ که امکان راه رفتن را، بیآسیب، فراهم میکند [اَرتاپزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان
قطعهای چوبی که روی تکۀ مرکزی سوزن یا روی ریل در زیر چرخ قرار میگیرد تا از حرکت خطنورد جلوگیری کند [حملونقل ریلی]
[ کَ کَ ] (اِ مرکب) جایی که در آن کفشها را از پا در آورند و آنجا گذارند. (فرهنگ فارسی معین). جایی در پیش مدخل زیارتگاهها برای بیرون کردن کفش. آستان. آستانه. آستان اطاق. آستانهٔ اطاق. عتبه. ...
[ کَ شِ ] (اِ) کفشیر. (یادداشت مؤلف). و رجوع به کفشیر شود.
[ کَ شَ ] (اِ) دشت و صحرا. || محلی که قبل از این غله کاشته بوده اند. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
[ کَ شَ ] (اِ مصغر) مصغر کفش. (فرهنگ لغات عامیانهٔ جمالزاده). کفش کوچک. کفش خرد. (یادداشت مؤلف): وقتی که بخواهند بگویند حرفی بیجهت به کسی برخورده است گویند: مگر چطور شده است؟ به کفش شما گ ...
افزارهای در خطنورد برقی که جریان برق را از ریل سوم میگیرد و به سامانۀ پیشران منتقل میکند [حملونقل ریلی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.