[ فَ تْ تا ] (ع اِ) نکیر و منکر. || درم و دینار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
(فَ تّ نِ) [ ع. فتانة ] (ص.) مؤنث فتان.
فرهنگ فارسی معین
اسم: فتانه (دختر) (عربی) (تلفظ: fattāne) (فارسی: فتانه) (انگلیسی: fattane) معنی: بسیار زیبا و دلفریب، ( به مجاز ) فتان، ( در قدیم ) ( به مجاز ) با زیبایی و دل فریبی
فرهنگ واژگان اسمها
افت پایانی در آهنگ گفته [زبانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ اِ کَ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان ییلاق بخش حومهٔ شهرستان سنندج که سکنهٔ آن ۱۰ تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۳).
(نف، ق) در حال اوفتادن. (شرفنامهٔ منیری): خاک جهان ز اشک عدوی تو گل شده ست زان دولت تو آمده خیزان و اوفتان. کمال سپاهانی (شرفنامه). - اوفتان خیزان، اوفتان و خیزان؛ در حالت افتادن و برخاس ...
۱. گرم؛ داغ. ۲. هرچه از آفتاب یا آتش گرم و داغ شده باشد. ۳. (اسم) = تافتون
فرهنگ فارسی عمید
[ تَ ] (ص، اِ) آنچه از آفتاب یا آتش گرم شده باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). هر چیز گرم شده از آفتاب یا آتش. (ناظم الاطباء). || و قسمی از نان که آنرا به هندی پراتها گویند. (غیاث اللغات) ( ...
[ تَ ] (اِخ) نام کوهی آتشفشانی به مکران که هم امروز دائماً ابخره و گاهی مواد سوزان از آن خارج میشود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
(خَ یا خِ) (اِ.) زره یا لباس جنگی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.