(ضَ) [ ع. ]۱- (مص م.) حفظ کردن، نگاه داشتن.۲- گرفتن، در تصرف آوردن.۳- (اِمص.) نگاه داری، حفظ.
فرهنگ فارسی معین
۱. گرفتن و نگهداشتن؛ حفظ کردن. ۲. محکم کردن. ۳. نگهداری. ۴. بایگانی. ۵. تصرف کردن. * ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار میکند و بهوسیلۀ آن اصوات را ...
فرهنگ فارسی عمید
[ ضُ ] (ع ص، اِ) جِ اَضبط و ضَبطاء. (منتهی الارب).
لغتنامه دهخدا
(~ صُ) [ ع. ] (اِمر.) دستگاهی الکتریکی یا الکترونیکی که میتوان به کمک آن اصوات را روی نوار مخصوص ضبط و پخش کرد.
گرفتن، بایگانی کردن، از آن خود کردن
فرهنگ واژههای سره
در گذشته در بخشی از استودیوهای تلویزیونی اتاقی به ضبط مغناطیسی برنامه اختصاص مییافت، اما در حال حاضر به عنوان قسمتی است که تصویر انتخاب شده در اتاق فرمان، به ماشین ضبط مغناطیسی و ...
فرهنگ واژههای آزاد
[ ضَ ] (ص مرکب) بی ترتیب. بی نظام. (ناظم الاطباء). - بی ضبط و ربط؛ بدون نظم و ترتیب و اسلوب. || بی قید. لاابالی. || رند. (ناظم الاطباء).
دستگاه ضبط و پخش ویدیو است که از کاست استفاده میکند. [فرهنگ اصطلاحات سینمایی]
[ عُ وَ فُلْ اَ بَ ] (اِخ) از صحابیان بود و نبی (ص) در سال عمرهٔ قضا او را در مدینه خلیفه فرمود. (از منتهی الارب).
فردی که مسئول دستگاه ضبط صدا در صحنه است|||متـ . متصدی دستگاه ضبط [سینما و تلویزیون]
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.