[ صَ یَ ] (ع مص) شکار کردن. || سر بلند داشتن از کبر. || کج گردن شدن. (منتهی الارب).
لغتنامه دهخدا
[ صی / صَ یَ ] (ع اِ) بیماری است شتران را که بدان بینی آنها آب راند و بدان جهت سر را بلند دارند. (منتهی الارب).
[ صَ ] (ع ص، اِ) جِ صَیود. رجوع بدان کلمه شود.
[ صَ / صِ اَ کَ دَ ] (مص مرکب) شکار کردن. نخجیر کردن. حیوان وحشی یا اهلی را صید کردن : تماشا کرد و صید افکند بسیار دهی خرم ز دور آمد پدیدار.نظامی.
[ صَ / صِ دِ حَ رَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) وحشی که در سرزمین حرم باشد کشتن و شکار کردن آن حرام است و اطلاق حرم بر زمین حوالی مکهٔ معظمه کنند به این حدود اربعه: بطرف مشرق از مکه تا شش کروه ...
آبزیانی که بهطور اتفاقی در هنگام صید گونههای تجاری به دام میافتند [اقیانوسشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ صَ مُ ] (اِخ) دهی است از دهستان امیربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در ۵۷ هزارگزی باختر نورآباد و ۳۳ هزارگزی باختر شوسهٔ خرم آباد به کرمانشاه. این ده در دامنه واقع، سردسیری و مالار ...
[ صَ / صِ کَ دَ ] (مص مرکب) شکار کردن. شکار گرفتن. صید افکندن. بشکریدن صید: یکی شاه بد هند را نام کید نکردی جز از دانش و رای صید.فردوسی. از پی خدمت تو تا تو ملک صید کنی به نهاله گه تو ران ...
[ صَ / صِ گِ رِ تَ ] (مص مرکب) بشکار گرفتن. چیزی را شکار کردن : شومست مرغ وام مر او را مگیر صید بی شام خفته به که چو از وام خورده شام. ناصرخسرو.
[ صَ / صِ گَ تَ ] (مص مرکب) صید شدن. شکار شدن. به دام افتادن. اسیر صیاد شدن : بهر صیدی می شدی بر کوه و دشت ناگهان در دام عشق او صید گشت.مولوی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.