(شَ بَ) [ ع. ] (اِ.)۱- تن، کالبد.۲- سیاهی جسم که از دور به نظر رسد. ج. اشباح.
فرهنگ فارسی معین
۱. موجود موهوم و ترسناکی که روح خبیث مردگان تصور میشود. ۲. شخص؛ تن؛ کالبد. ۳. سیاهی جسم که از دور به نظر آید.
فرهنگ فارسی عمید
[ شَ ] (ع مص) شکافتن چیزی را. (از منتهی الارب). شق کردن چیزی. (از اقرب الموارد). || پهن گردانیدن اَرش دست. (کتاب المصادر ص ۲۲۴). || دراز کردن دست را در دعا: شبح الداعی؛ دراز کرد دست ر ...
لغتنامه دهخدا
فرایند زدودن اثر شبح از لرزهنگاشت [ژئوفیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ شَ ] (ع ص) دراز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد دراز. (از متن اللغة). دراز و طویل. (ناظم الاطباء).
[ تَ شَ بْ بُ ] (ع مص) یازیدن آفتاب پرست بر چوب و مانند آن. یقال: تشبح الحرباء علی العود؛ ای امتد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از المنجد).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.