١. زمان گذشته؛ پیشین؛ پیشینه. ٢. (صفت) [قدیمی] سبقتگیرنده؛ پیشیگیرنده؛ پیشافتاده.
فرهنگ فارسی عمید
[ بِ ] (اِخ) شوهر خواهر اتابک مظفرالدین زنگی بن مودود (۵۵۷ -۵۷۱) از اتابکان سلغری فارس است. و رباط سابقی بیضا منسوب بدوست. در سال ۵۵۷ هنگامی که سنقر نخستین فرمانروای سلغری در گذشت برادرش ...
لغتنامه دهخدا
[ بِ ] (اِخ) (... البلوی) شاعری است عرب، این بیت او راست: و داهن اذا ما خفت بوماً مسلطاً علیک، و لن یحتال من لایداهن. رجوع به عقدالفرید ج ۱ ص ۱۶۲ شود.
[ بِ ] (اِخ) (... برلاس) از امرای تیموریان است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج ۳ ص ۵۶۲ شود.
اسم: سابق (پسر) (عربی) معنی: مربوط به گذشته، پیشین، مقدم، پیشی گیرنده، سبقت گیرنده، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از اصحاب پیامبر ( ص )
فرهنگ واژگان اسمها
پیشگفته
فرهنگ واژههای سره
[ بِ قُدْ دی ] (اِخ) (امیر... رشید) از امرای سلطان ابوالفتح غیاث الدین مسعودبن محمد (۵۲۷ -۵۴۷) از سلجوقیان عراق بوده و در عصیان پر نقش بازدار بیاری آن سلطان شتافت. (اخبار الدولة السلجوقیه ...
[ بِ قُدْ دی ] (اِخ) (امیر سپهسالار ... علی سهل) از ارکان دولت سلجوقیان کرمان (آل قارود) و در اواخر قرن ششم کوتوال قلعهٔ بم و مردی داهی و شجاع و کاردان و مدبر و از برکشیدگان بهرام شاه بن ...
[ بِ قُذْ ذِ ] (ع ص مرکب) پیش گفته. در بالا گفته شده. مذکور. مزبور. نامبرده. مسطور. مشارالیه. سالف الذکر. مارالذکر.
پیشترها، پیشتر، پیش از این
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.