[ رُحْ حَ ] (ع ص، اِ) جِ راحِل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
لغتنامه دهخدا
[ رَ ] (ع ص) مؤنث اَرْحَل. (ناظم الاطباء). شاة رَحْلاء؛ گوسپند سیاه بدن سپیدپشت و یا برعکس. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). گوسفندی سیاه پشت. (مهذب الاسماء).
[ رِ لَ ] (ع مص، اِ) کوچ کردن. (از منتخب اللغات) (غیاث اللغات) (ترجمان القرآن جرجانی) (از دهار). از جایی به جایی شدن. انتقال. کوچیدن. کوچ کردن. (یادداشت مؤلف): و اذا اراد اللََّه رحلة نع ...
۱. کوچ؛ سفر. ۲. [مجاز] وفات؛ مرگ؛ درگذشت.
فرهنگ فارسی عمید
(رَ) [ ع. ] (اِ.) نوعی قطع کتاب یا نشریه برابر با ۲۲ * ۲۵ سانتی متر. ؛ ~ بزرگ قطع کتاب در اندازة ۳۴ * ۵۸ سانتی متر. ؛ ~ کوچک قطع کتاب در اندازة ۱۶ * ۲۷.
فرهنگ فارسی معین
[ رَ ] (ص نسبی) قطعی از قطعهای کتاب: قرآن رحلی. (یادداشت مؤلف). - رحلی بزرگ؛ طول:... سانتیمتر. - رحلی کوچک؛ ۲۶ در ۱۹ و ۲۶ در ۲۰ سانتیمتر. (یادداشت مؤلف).
اجتماعی گیاهی که در مرحلۀ سوم توالی ایجاد میشود [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ اَ حُ ] (ع اِ) جِ رَحْل، بمعنی رخت و جای باش مرد و پالان شتر.
تبخیرکنی که در آن تعدادی تبخیرکن طوری به هم متصل شده باشند که بخار حاصل از یکی، منبع حرارتی برای بعدی باشد [مهندسی شیمی]
(تَ رَ حُّ) [ ع. ] (مص ل.) کوچ کردن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.