داخل شدن؛ درآمدن؛ وارد شدن به جایی یا نزد کسی.
فرهنگ فارسی عمید
[ دُ ] (اِ) در اصطلاح موسیقی از دستگاهی به دستگاه دیگر رفتن. یا از گوشهٔ دستگاه بخود دستگاه بازگشتن.
لغتنامه دهخدا
[ دُ ] (ع اِ) جِ دخل. رجوع به دخل شود.
ترس غیرمنطقی از دخول آلت به زهراه [روانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
ترس غیرمنطقی از دخول آلت به زهراه [علوم سلامت]
[ دُ لی یَ ] (ع ص نسبی) منسوب به دخول. ورودیه. رجوع به ورودیه شود.
مشکل دائم یا راجعه در هنگام دخول همراه با درد واضح در ناحیه تناسلی یا لگن یا سفت شدن قابلتوجه عضلات کف لگن در هنگام نزدیکی یا اقدام برای دخول یا ترس و اضطراب از درد در ناحیه تناسلی یا ...
[ حَ قْ قُدْ دُ ] (ع اِ مرکب) حق الورود.
[ تُدْ دَ ] (اِخ) پشته و زمین فرازی به دیار بنی سلیم : قعدت له ذات العشاء و دونه شماریخ من ذات الدخول و منکب. (از المرصع).
[ مَ لَ / لِ ] (ع ص) مدخولة. زن شوی دیده. که شوی با او هم بستر شود. زن که شوی با او بخفته است. (یادداشت مؤلف). زن دوشیزگی ربوده و شوی دیده. ضد باکره. (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.