[ اِ ] (ع مص) اخطاطِ وجه؛ خطدار گشتن روی. || اخطاط غلام؛ عذار برآوردن کودک. || اِخطاط خِطّة؛ از آن خود گردانیدن آنرا و نشان کردن بر آن.
لغتنامه دهخدا
[ اَ ] (ع اِ) جِ خَطّ، بمعنی راه دراز در چیزی و راه خفیف در زمین نرم.
[ ذُلْ خَ ] (ع اِ مرکب) داروئی است که در خناق بلغمی بدان غرغره کنند و از اخلاط آن رمادالخطاطیف باشد. رجوع به ذخیرهٔ خوارزمشاهی باب ۱ از جزو ۲ از گفتار ۶ از کتاب ۶ اندر ذبحه و خناق شود.
[ رَ دِ عُ شْ شُلْ خَ ] (ع اِ مرکب) خاکستر آشیانهٔ پرستوک. دارویی است. بهترین آن بود که آشیانه در موضعی بود که بسیار هوا بود و صفت سوختن آن چنان بود که در کوزه ای کنند و به گل حکمت گیرند ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.