۱. دلچسب بودن؛ دلپذیر بودن؛ دلپذیری؛ خوشایندی. ٢. شیرین بودن؛ شیرینی. ٣. شیرین شدن.
فرهنگ فارسی عمید
[ حَ وَ ] (ع مص) حلاوة. شیرین گردیدن. شیرین شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر. فرخی. بیازمای چو شاهان حلاوت و تلخی حلاوت ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.