(حَ) [ ع. ] (اِ.)۱- برآمدگی و کُلفتی چیزی.۲- مقداری از فضا که جسم آن را اشغال میکند.
فرهنگ فارسی معین
حجم یک مول از ماده درحالیکه در دما و فشار بحرانی قرار دارد [فیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
گنجایش گفتارها
فرهنگ واژههای سره
مادهای که در نتیجۀ افزایش آهنگ برش حجم آن افزایش مییابد [مهندسی بسپار]
تغییر شکل در سه بعد که به تغییر حجم منجر میشود [مهندسی بسپار - تایر]
سنجش جریان خون در آلت که غیرمستقیم از آن برای ارزیابی برانگیختگی جنسی استفاده میشود [علوم سلامت]
اندازهگیری گردش خون در زهراه با استفاده از نورسنجی که در ارزیابی پاسخ جنسی تناسلی در زنان از آن استفاده میشود [علوم سلامت]
انجمادی که در آن اتمهای مایع بر سطوح جامد در سه بعد رشد کنند [مهندسی مواد و متالورژی]
باری که کرایۀ فرست آن را براساس حجم اشغالشده محاسبه میکنند [حملونقل دریایی]
ظرفی آزمایشگاهی که عمدتا برای تهیۀ حجمهای معینی از محلول به کار میرود [شیمی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.