[ جَ ] (ع مص) ستم کردن در حکم. || میل کردن از راستی در راه. || زنهار خواستن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): جارَ؛ زنهار خواست. (منتهی الارب). || (اِ) ستم. (برهان) (مهذب الاسماء). مرا ...
لغتنامه دهخدا
[ جَ / جُو ] (اِ) نام یکی از خطوط جام جم که خط لب جام و پیاله باشد، و پیالهٔ جور بمعنی پیالهٔ مالامال است چه هرگاه حریف را دانسته پیالهٔ مالامال بدهند تا مست شود بیفتد و بی شعور گردد به او ...
[ جُ وَ ] (اِ) بالا که نقیض پایین و پشت است. (برهان).
[ شُ دَ ] (مص مرکب) جور شدن با کسی؛ موافق شدن. توافق پیدا کردن.
(اِ.) پوششی که آن را از نخهای پنبهای یا پشمی و یا ابریشمی بافند و پا را با آن پوشانند. ؛ ~ شلواری جورابی که همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن بافته شده باشد.
فرهنگ فارسی معین
نوعی پوشاک پا دارای ساقه و از جنس نخ، پشم، ابریشم، و امثال آن که با دست یا ماشین بافته میشود.
فرهنگ فارسی عمید
(اِ) پای تابه ای که از نخ های پنبه ای یا پشمی یا ابریشمی بافند و پاها را بدان پوشانند. (حاشیهٔ برهان چ معین): دل خسته از عشق بی تاب شد ز دردش مشبک چو جوراب شد. میرزا طاهر وحید (از آنندراج ...
جور شدن مستقلازهم ژنهایی که بر روی فامتنهای دگرساخت قرار دارند [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ جَ جَ دُ ] (معرب، اِ مرکب) رجوع به گوزگندم و رجوع به تحفهٔ حکیم مؤمن شود.
(اِخ) دهی است جزء دهستان پشلو بخش حومهٔ شهرستان زنجان. کوهستانی و سردسیری است. ۱۶۱ تن سکنه دارد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲ شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.