(ضمیر، ص) مخفف این . کلمهٔ اشاره به معنی این، مانند ازین و برین و درین. (از ناظم الاطباء). به معنی این است. (آنندراج).
لغتنامه دهخدا
[ یَ ] (ع اِ) جِ ینبوت. (اقرب الموارد). و رجوع به ینبوت شود.
[ یَ ] (ترکی، اِ) ولیعهد. نایب السلطنه. (یادداشت مؤلف): هر رئیسی از رؤسای ترک را اعم از سلاطین و دهقانان ینالی است. (مفاتیح). و رجوع به ینالتکین شود. || لقبی از القاب امراء ترک (و جناس ...
[ یَ تَ ] (ترکی، اِ مرکب) ولیعهد جبویه. (مفاتیح). عنوان جانشینان بعضی از ملوک ترک بوده است. (تاریخ بیهقی چ فیاض ذیل ص ۲۶۷). رجوع به ینال شود.
[ ] (اِ) نام ماه اول از ماههای رومی که به ماههای یولیوسی نیز معروفند زیرا یولیوس قیصر روم (۴۵ ق.م.) به اصلاح آن فرمان داده است. (از الموسوعة، مادهٔ تقویم): استهل هلاله [ هلال شوال ] لیل ...
[ یَ ] (ع اِ) نام مرغی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
[ یَ جَ لِ ] (ع اِ) نام مهره ای که بدان گریخته را بازآرند و زنان شوی را بند کنند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
[ یُ جَ / جِ ] (اِ) یونجه. اسپست. (یادداشت مؤلف). رجوع به یونجه و اسپست شود.
[ یُ جَ ] (معرب، اِ) سعد را به لاطینیه ینجه نامند. (از حاشیهٔ تذکرهٔ ابن بیطار و یادداشت مؤلف). رجوع به سعد شود.
[ یَ دَ ] (مص) بیانکی می گوید بریدن. قطع کردن. به قطعات کردن. خردخرد کردن. (یادداشت مؤلف). || کوفتن. نرم کردن. چون گرد کردن. (یادداشت مؤلف). || اندوهگین شدن. (یادداشت مؤلف).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.