گریبان
فرهنگ واژههای سره
(~. س) [ تر - فا ] (ص مر.)۱- (عا.) کارمند دفتری یا دارای شغلی که مستلزم آلودگی دست و لباس نیست.۲- (عا.) کسی که دستش به دهانش میرسد.
فرهنگ فارسی معین
(~. چِ) [ تر - فا. ] (ص مر.) (عا.) تنگدست، بیچاره.
[ اَ حُ لَ قَ ] (اِخ) رشیدالدین یعقوب طیبی، از احفاد داودبن متی معاصر ابن ابی اصیبعه. وفات ۶۴۵ هـ . ق. رجوع به نامهٔ دانشوران ج ۲ ص ۴۴۵ شود.
لغتنامه دهخدا
[ ] (اِخ) موضعی بشمال احسا.
باذوق؛ کسیکه کارهایش آراسته، مرتب، و خوشایند است.
فرهنگ فارسی عمید
[ سَ قَ / قِ ] (ص مرکب) (از: بی + سلیقه) بی ذوق. بی مهارت. عاری از ذوق. (ناظم الاطباء). || بی قاعده و بی ترتیب. (آنندراج). بی اسلوب. (ناظم الاطباء). و رجوع به سلیقه شود.
(تَ قِ) [ ع. تعلیقة ] (اِ.) شرحی که در حاشیه کتاب یا رساله نوشته شود. ج. تعالیق.
مخلوطی از ذرات ریز جامد یا مایع که در یک مایع یا گاز معلق باشد [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ تَ قَ ] (ع اِ) دفعه. || آنچه بر حاشیهٔ کتاب از شرح و نحو آن افزایند. ج، تعالیق. (از اقرب الموارد). چیزی چون حاشیه که برای تکمیل یا توضیح یا تصحیح کتابی نویسند. ج، تعلیقات. (یادداشت بخط ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.