(هِ زُ) (اِ.) هیمه، چوبی که برای سوختن به کار میرود. ؛ ~ تر به کسی فروختن کنایه از: بدی کردن به کسی و خصومت اورا برانگیختن.
فرهنگ فارسی معین
[ زُ ] (اِ) وقاد. وقید. وقود. (منتهی الارب). حطب. هیمه. چوب برای سوختن. چوب خشک سوختنی. (غیاث اللغات) (آنندراج): شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشت ...
لغتنامه دهخدا
جایی که هیزم انبار کنند؛ هیمهدان.
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.