[ هَ ] (ع اِ) شکاف زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
(ترکی، اِ) به ترکی نام گیاهی است شاخه های آن پرگره و بارش شبیه به عنب الثعلب و کبک از آن بسیار محظوظ است و گفته اند از سموم قتاله است، چون پیکان را به آب آلودهٔ آن خشک نمایند زخمش کشنده ا ...
(هندی، اِ) به هندی به معنی ضیافت آتش باشد و آن چنان است که انواع گوشتها و روغنها در آتش ریزند و چیزها خوانند و طلب مطالب و مدعیات خود کنند. (برهان).
(اِخ) نام مردی است از آل فریدون که در کوهی عبادت کردی. چون افراسیاب از کیخسرو مغلوب و منکوب، روی پنهان کرده فرار گزید، در اراضی ترکستان و اقصای بلاد تاتار پنهان میزیست، به جانب دربند افتاد ...
[ هَ مُلْ مَ ] (ع اِ مرکب) به فارسی مرانیه که دارویی است مفتت سنگ مثانه و مدرّ فضلات و مقوی معده. (آنندراج) (منتهی الارب). درختی است شبیه به یاسمین و در آن اندکی شیرینی و تیزی است و بهتری ...
اسم: هومایا (دختر) (اوستایی) (تلفظ: humaya) (فارسی: هومایا) (انگلیسی: humaya) معنی: مادر کائنات
فرهنگ واژگان اسمها
[ هَ مَ ] (ع اِ) دشت و بیابان. (منتهی الارب) (آنندراج). فلات. هوماة. (اقرب الموارد).
اسم: هومهر (پسر، دختر) (فارسی) (تلفظ: hu mehr) (فارسی: هومهر) (انگلیسی: hu mehr) معنی: دارای عشق و محبت، دوستی، ( هو = خوب، مهر = محبت، دوستی و عشق )، دارای عشق و محبت خوب، نیک مهر، دارای د ...
(هُ یُ) [ انگ. ] (اِ.) = هومئوپاتی: نظامی درمانی مبتنی بر اصل «همانند، همانند را شفا میدهد»، همسان درمانی. (فره).
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر.)۱- مریض، بیمار.۲- معیوب، ناقص.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.