(~.) (حامص.)۱- دارای هوش.۲- عاقلی.۳- آگاهی، بیدار.۴- زیرکی.
فرهنگ فارسی معین
[ هوشْ ] (حامص مرکب) فطانت. خردمندی. هوشمندی. مقابل بیهوشی. هشیاری : ای شاعر سبکدل با من چه اوفتادت پنداشتم که عقلت بیش است و هوشیاری. منوچهری. استن این عالم ای جان غفلت است هوشیاری این ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.