اسم: هوشمند (پسر) (فارسی) (تلفظ: hušmand) (فارسی: هوشمند) (انگلیسی: hushmand) معنی: باهوش، زرنگ، هوشیار، خردمند، ( هوش، مند ( پسوند دارندگی و اتصاف ) )، صاحب هوش، عاقل، بخرد، دارای هوش و تو ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ مَ ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی هوشمند. ذکاء. ذکاوت. فطانت : جوانان ورا پاسخ آراستند دل هوشمندی بپیراستند.فردوسی. بالای سرش ز هوشمندی میتافت ستارهٔ بلندی.سعدی.
لغتنامه دهخدا
اعلانی که بهوسیلۀ برچسبی اَرمیکی که در درون خود دارد، اطلاعات محصول موردنظر را نمایش میدهد [مهندسی مخابرات]
واژههای مصوب فرهنگستان
در چراغ راهنمایی، تنظیم رایانهای برنامۀ حرکت وسایل نقلیه در مسیر اصلی یک تقاطع ازطریق شمارش رایانهای حجم شدآمد در آن مسیر [حملونقل درونشهری - جادهای] ...
سامانه شناسایی پلیس که در آن از فنّاوری رایانهای برای ذخیرهسازی و تجزیهوتحلیل اطلاعات مربوط به اثر انگشت استفاده میکنند [علوم نظامی] ...
دامنه وسیعی از اطلاعات مبتنی بر فنّاوری ارتباطات که بهصورت یکپارچه در زیرساختها و وسایل نقلیه سامانه حملونقل به کار گرفته میشود و بهاینترتیب، پایش و مدیری ...
موادی با قابلیت حسی و تنظیمی که در برابر تغییرات محیط واکنش پیشبینیشدهای بروز میدهند [مهندسی مواد و متالورژی]
[ مَ ] (ص مرکب) بی هوش. (آنندراج). کم هوش. بی فراست. بی عقل. بی خرد: بفرمود کو را به زندان برند به نزدیک ناهوشمندان برند.فردوسی. وزیران کج بین ناهوشمند رساندند در شاه و ملکش گزند. هاتفی (ا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.