[ هَ یِ کَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) عمر فانی و ناپایدار و کوتاه. (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
[ هَ بَ ] (نف مرکب) زندگی بخش. آنکه به دیگری آثار هستی دهد: ذات نایافته از هستی، بخش کی تواند که شود هستی بخش؟جامی.
[ هِ ] (اِخ) ربةالنوع آتشگاه و تجسم آن و نخستین دختر کرونوس و رئا، و خواهر زئوس و هرا می باشد. با آنکه آپولن و پوزوئیدن نسبت به وی اظهار علاقه میکردند، زئوس به وی دستور داد که بکارت خود را ...
اسم: هستیا (دختر) (یونانی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: hastiyā) (فارسی: هَستیا) (انگلیسی: hastiya) معنی: فرزند بسیار گرانمایه که همه ی هستی، زندگی و دارایی است، [هستی= وجود، زندگی، زندگانی، ( به ...
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: هستیار (پسر) (کردی، فارسی) (تلفظ: hastiyār) (فارسی: هستیار) (انگلیسی: hastiyar) معنی: صاحب هستی و وجود، دارنده ی حیات و زندگی، احساس کننده و ادیب، ( هستی، یار ( پسوند دارندگی ) ) صاحب ...
[ هَ ] (اِخ) دهی است از بخش نراق شهرستان محلات که ۱۶۰ تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۱).
[ هَ دَ ] (مص) بودن و شدن. || راضی شدن و قبول کردن. || شایستن و ارزیدن و ارزش داشتن. (ناظم الاطباء).
اسم: فاطمه هستی (دختر) (فارسی، عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: f.-hasti) (فارسی: فاطمه هستی) (انگلیسی: fateme-hasti) معنی: ترکیب دو اسم فاطمه و هستی ( رانده شده از آتش و زندگی )، از نام های مر ...
[ مَ سِ / مَ هِ ] (اِ مرکب) مخفف ماه ستی (ستی مخفف عربی سَیِّدَتی). ماه خانم. ماه بانو. || از نامهای ایرانی : داشت زالی به روستای تکاو مهستی نام دختری و سه گاو.سنائی. ستی و مهستی را بر غ ...
اسم: مهستی (دختر) (فارسی، عربی) (طبیعت، کهکشانی) (تلفظ: mahasti) (فارسی: مَهستي) (انگلیسی: mahasti) معنی: ماه خانم، ماه بانو، ( فارسی ـ عربی ) ( مَه = ماه، ستی = مخفف سیدتی )، ( اَعلام ) مه ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.