[ وَ مَ نِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نام گیاهی است طبی که چون زلفی سیاه و مرغول است. (یادداشت مرحوم دهخدا).
لغتنامه دهخدا
(وَ) [ ع - فا. ] (ص.)۱- بدگمان.۲- ترسان.۳- هولناک، مخوف.
فرهنگ فارسی معین
[ وِ مَ نِ ] (ص مرکب) بهمنش. با منش نیکو. خوشخوی و خوب طبیعت، چه واو و باء در پارسی تبدیل یابند. (انجمن آرا) (آنندراج).
[ شُ مَ ] (حامص مرکب) دارای شکوه بودن. رجوع به شکوه شود. || لیاقت. (ناظم الاطباء). || وقار. جلال. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین): گفت ای فلک شکوهمندی بالاترت از فلک بلندی.نظامی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.