← آند گالوانی [خوردگی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ اُ تُ شَ وَ دَ / دِ ] (نف مرکب) واثق. به ترکیب استوار شدن ذیل استوار شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ وَ دِ ] (اِخ) دهی است از دهستان کاغه بخش دورود شهرستان بروجرد. محلی جلگه و معتدل است. و ۳۵۰ تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغ ...
گزین
فرهنگ واژههای سره
[ اِیْ وَ دِ ] (اِخ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای ۲۹۱ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ بُ دِهْ ] (اِخ) دهی است از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد. سکنهٔ آن ۲۸۱ تن است. آب آن از سه رشته چشمه و محصول آن غلات و حبوب و سردرختی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ بُ وُ دَ / دِ ] (ص) آهسته. (رشیدی) (جهانگیری). مرد آهسته و باتمکین. (برهان). مرد آهسته و با هیبت و نخوت. (انجمن آرا). مرد باحیا و باشرم. سلیم و ملایم. باوقار و باتمکین. (ناظم الاطباء) (از ...
بخشی از لوازم تدارکاتی که پس از پیاده کردن تدارکات رزمی اولیه در کشتی باقی میماند [علوم نظامی]
کوزه یا ظرفی که نم پس بدهد یا آب از آن تراوش کند.
فرهنگ فارسی عمید
[ جَ وَ دَ / دِ ] (نف) آنکه چیزی را میجود. || فردی از راستهٔ جوندگان. یک تن از جانوران راستهٔ جوندگان. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به جوندگان شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.