[ وَلْ یْ ] (ع اِمص) نزدیکی. (منتهی الارب). قرب. (اقرب الموارد) (کشاف اصطلاحات الفنون). || (اِ) باران بعدِ باران وسمی. (منتهی الارب). باران پس از باران یا پس از وسمی. (اقرب الموارد). | ...
لغتنامه دهخدا
[ وَ لی ی ] (ع اِ) باران دوم بهاری. (منتهی الارب). باران که پس از باران می بارد، یا باران بعدِ وسمی. (از اقرب الموارد). ج، اولیة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
[ وَ لی ی / وَ ] (اِخ) لقب پوریا پهلوان محمود. پوریای ولی. رجوع به پوریای ولی شود.
اسم: ولی (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: vali) (فارسی: ولي) (انگلیسی: vali) معنی: دوست، یار، سرپرست، از نام های پروردگار، پدر یا مادر یا کفیل خرج کودک، ( در فقه، در حقوق ) آن که بر طبق ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ وَ لی یِ عَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نگهبان عصر. مرد خدای قائم در عصر و زمان. مولوی در همین مورد گوید: پس به هر عصری ولیی قایم است. رجوع به ولی (از ع، ص، اِ) شود.
[ وَ لی یِ عَ ] (اِخ) لقب حضرت مهدی قائم(ع). رجوع به مهدی شود.
۱. (سیاسی) کسی که پادشاه او را به جانشینی خود تعیین میکند؛ وارث سلطنت. ۲. [قدیمی] حاکم وقت.
فرهنگ فارسی عمید
[ وَ لی یِ عَ ] (اِخ) ولی العهد. لقب حضرت شیث پیغمبر علیه السلام. (مهذب الاسماء).
خداوند نعمت؛ آن که بر کسی حق نعمت دارد.
[ ع - فا. ] (مص.)۱- ولی قرار دادن.۲- جانشین کردن.۳- کسی را به میزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن.
فرهنگ فارسی معین
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.