[ وِ قَ ] (ع مص) سازوار آمدن. (المصادر زوزنی). موافقت و سازواری کردن. (آنندراج). رجوع به وفاق شود.
لغتنامه دهخدا
[ تَ ] (ع مص) به خدمت کسی رفتن برآوردن کاری را: اتیتک لتوفاق الامر؛ ای لتوفقه. (منتهی الارب). به خدمت تو آمدم برای برآوردن این کار. (ناظم الاطباء). || توفاق الهلال؛ برآمدن ماه: لقیته ل ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.