(و ر) (اِ.)۱- طنابی که از خوشههای خشکیدة برنج باشد.۲- ریسمانی که از موی گاو بافته میشود و شاخههای برسم را با آن به هم میپیوندند (و آن از لوازم آتشگاه است). ...
فرهنگ فارسی معین
[ وَ ] (ع اِ) اسپرک و آن گیاهی است شبیه سمسم و منبت آن بلاد یمن است و بس، میکارند آن را و تا بیست سال باقی باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گیاهی است زردرنگ گویند چون یک سال بکارند د ...
لغتنامه دهخدا
[ وَ رِ ] (ع ص) ثوب ورس؛ جامهٔ قرمز. (از اقرب الموارد).
[ وِ ] (از روسی، اِ) اندازه ای از مسافت که معادل ۳۵۰۰ قدم باشد. (ناظم الاطباء).
[ وَ ] (اِ) پرنده ای که سار نیز گویند. (ناظم الاطباء).
[ وِ ] (اِخ) ورشاد. نام ولایتی است از غور که محل حکمرانی ملک الجبال قطب الدین محمدبن عزالدین بود آنگاه که سیف الدین سوری ولایت غور را میان برادران قسمت کرد ورساد در سهم ملک الجبال درآمد. ...
[ وَ ] (اِخ) نام ولایتی است در ماوراءالنهر. (آنندراج). نام جایی و مقامی و ولایتی است . (برهان): تو کشیدی به جانب ورساز لشکر انبه و سپاه گران.عبدالواسع جبلی.
وظیفه؛ مستمری؛ جیره: خدایا تویی جمله را دستگیر / ورستاد جودت ز ما وامگیر (ابوشکور: مجمعالفرس: ورستاد).
فرهنگ فارسی عمید
[ وَ رِ ] (اِ) امت. (سروری). امت پیغمبر. (آنندراج) (برهان). و به این معنی با شین نقطه دار و نون هم آمده است. (برهان) (آنندراج). مصحف برروشنان. رجوع به وَرَستان شود.
[ ] (اِخ) دهی جزء دهستان قزقانچای بخش فیروزکوه شهرستان دماوند. در ۸هزارگزی شمال راه شوسهٔ فیروزکوه به تهران. سکنهٔ ۴۴۶ تن و آب آن از چشمهٔ مهم تأمین می شود. محصول آنجا غلات، بنشن، میوجات ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.