بر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ورآمدن، ورافتادن.
فرهنگ فارسی عمید
(وَ. مَ دَ) (مص ل.)۱- (عا.) کنده شدن، جدا شدن.۲- آماده شدن خمیر برای پخت نان.۳- برآمدن، مقابله کردن.۴- چاق شدن.
فرهنگ فارسی معین
(وَ. رَ تَ) (مص ل.) بازی بازی کردن، با چیزی خود را مشغول کردن.
[ وَ نَ نِ / نَ دَ ] (مص مرکب) آن است که شخصی را بکشند و در زیر خاک پنهان کنند و بر بالای او گل و ریاحین برویانند. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج). کشتن شخصی و زیر خاک پنهان کردن جسد وی و ...
لغتنامه دهخدا
[ وِ رُ وِ کَ دَ ] (مص مرکب) پرحرفی کردن. سخنان پوچ و بیهوده گفتن.
عمل افزایش حجم خمیر براثر تخمیر، قبل یا بعد از شکل دادن خمیر [علوم و فنّاوری غذا]
واژههای مصوب فرهنگستان
جدا شدن خودبهخود رنگ یا پوشش فلزی از سطح زیرلایه یا سطح فلز بهصورت ورقهای یا نواری [خوردگی]
پودری برای ورآمدن خمیر که در پخت نان و شیرینی از آن استفاده میشود|||متـ . ورآور 2 [علوم و فنّاوری غذا]
[ وَ وَ کَ دَ ] (مص مرکب) برآورد کردن. دیدن به چیزی. دیدن به چیزی بلند از زیر تا بالا یا از بالا تا زیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). بنظر دقت نگریستن. || تخمین زدن. رجوع به برآورد کردن شود.
[ وَ وَ دَ ] (مص مرکب) کندن چیزی که به جائی چسبیده باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). چیزی را از جای خویش کندن. (فرهنگ فارسی معین).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.