(اِمص مرکب) سرایت. (ناظم الاطباء). || چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت. (آنندراج). نام فندی در کشتی گ ...
لغتنامه دهخدا
(ص فا.) مرضی که از بیمار به دیگران سرایت کند، ساری.
فرهنگ فارسی معین
[ رَ / رِ ] (اِمص مرکب) سرایت. سرایت مرض. (یادداشت مؤلف). || (اِ مرکب) درجه. (یادداشت مؤلف). || در اصطلاح نجاران، خطی که بر چوب کشند با مداد و جز آن و طول یا عرض مطلوب را بدان مقیاس کنن ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.