(یِ) [ په. ] (اِمص.) دعا، ستایش.
فرهنگ فارسی معین
[ یِ گَ ] (ص مرکب) نیایش کن. دعاگو. دعاکن. ستایشگر: بدو گفت ما بندگان توایم نیایشگر پاک جان توایم.فردوسی.
لغتنامه دهخدا
[ یِ گَ ] (حامص مرکب) عمل نیایشگر. رجوع به نیایشگر شود: نیایشگریها فزون گشتشان ستایش ز اندازه بگذشتشان. شمسی (یوسف و زلیخا). - نیایشگری کردن؛ ستایش کردن. پرستش و عبادت کردن : نشست و نیا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.