[ نِ دَ ] (مص) نویسانیدن. به نوشتن داشتن. استکتاب. (یادداشت مؤلف). نوشتن فرمودن. نوشتن کنانیدن. (ناظم الاطباء). به نوشتن واداشتن. وادار به استنساخ کردن. (فرهنگ فارسی معین). صورت متعدی مصدر ...
لغتنامه دهخدا
[ نِ دَ ] (مص) نویساندن. رجوع به نویساندن شود.
[ نِ ] (نف مرکب) امی. عامی. بی سواد. که نوشتن نداند و نتواند: اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی چرا آن قبلهٔ کل نانویسا بود و ناخوانا. سنائی.
واداشتن پزشک به نوشتن نسخۀ موردنظر مُراجع که معمولا شامل داروهایی مانند ترکیبات آمفتامین و افیونوارههاست [اعتیاد]
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.